منهاج البدعه الامویه

سایتی متفاوت و قوی جهت دفاع از اهل بیت در مقابل نواصب

منهاج البدعه الامویه

سایتی متفاوت و قوی جهت دفاع از اهل بیت در مقابل نواصب

منهاج البدعه الامویه

سلام علیکم

ان شا الله به حول قوه الهی و به مدد مولایمان سیدنا علی بن ابی طالب، صاعقه های سنگینی در این سایت بر رئوس وهابیت خواهیم زد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی

آیا اخلاق عمر بن خطاب، نبوی بوده است؟

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ



یکی از مسائلی را که پیروان مکتب سقیفه در شان و فضیلت تراشی عمر مطرح می کنند، این است که عمر بسیار خلق نیکو و با اخلاقی بودند و ایشان با سعه صدر با صحابی برخورد می کردند و دمکراسی متقنی در دوراه خلافت او بوده است. حال می خواهیم به تاریخ سری بزنیم تا ببینیم انها چقدر در قول خود صادق هستند .
ترس ابن عباس از پرسیدن حکم شرعى: 
روى البخاری: بإسناده عَنْ عُبَیْدِ بْنِ حُنَیْنٍ، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ (رضى الله عنهما) یُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَکَثْتُ سَنَةً أُرِیدُ 
أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَبْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آیَةٍ، فَمَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَیْبَةً لَهُ، حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَکُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِیقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاکِ لِحَاجَةٍ لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِیِّ (صلى الله علیه وسلم) مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْکَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ کُنْتُ لأُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَةٍ، فَمَا أَسْتَطِیعُ هَیْبَةً لَکَ. 
صحیح البخاری: 69/6، ح 4913، کتاب التفسیر، باب تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ. 
بخاری به سندش از عبید بن حنین واو از ابن عباس نقل می کند که گفت: از ابن عباس شنیدم که گفت: مدت یک سال منتظر بودم تا درباره آیه ای از قرآن از عمر مطالبی به پرسم ولی می ترسیدم تا اینکه برای زیارت خانه خدا به طرف مکه حرکت کرد من نیز با وی همراه شدم ودر وقت بازگشت از سفر حج دربین راه برای انجام کاری از راه کناره گرفت وبه طرف درخت اراک رفت، تا وقت بازگشتنش به انتظار ماندم ، وقتی که بازگشت، گفتم: آن دو زن که بر آزار واذیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هم پیمان شدند چه کسانی بودند؟ گفت: حفصه وعائشه گفتم: به خدا سوگند، دو سال است که می خواهم در باره این آیه از تو بپرسم ولی از ترس چیزی نگفتم. 
مشابه حدیث قبل: 
ابن عبد البرّ نیز از ابن عباس نقل کرده است که گفت :
مکثت سنتین أرید أن أسأل عمر بن الخطاب عن حدیث ما منعنی منه إلا هیبته حتى تخلف فی حج أو عمرة فی الأراک الذی ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء وخلوت به قلت یا أمیر المؤمنین أنی أرید أن أسألک عن حدیث منذ سنتین ما یمنعنی إلا هیبة لک قال فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلنی فإن کان منه عندی علم أخبرتک وإلا قلت لا أعلم فسألت من یعلم قلت من المرأتان اللتان ذکرهما إنهما تظاهرتا على رسول الله (صلى الله علیه 
وسلم) قال عائشة وحفصة. جامع بیان العلم وفضله، ج 1، ص 112؛فتح القدیر، ج 1، ص 14، ص 26، تفسیر القرطبی، ج 1. 
خشونت عمر و ارتداد جبلة بن أیهم:  
وعمر هو الذی أغلظ على جبلة بن الأیهم حتى اضطره إلى مفارقة دار الهجرة ، بل مفارقة دار الاسلام کلها ، وعاد مرتدا داخلا فی دین النصرانیة ، لأجل لطمة لطمها . وقال جبلة بعد ارتداده متندما على ما فعل: 
تنصرت الأشراف من أجل لطمة وما کان فیها لو صبرت لها ضرر! فیا لیت أمی لم تلدنی ولیتنی رجعت إلى القول الذی قاله عمر. 
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 183. 
جبله بن ایهم از جمله کسانی است که سخت‌گیری‌ها و سیلی خوردنش از عمر او را وادار به فرار از سرزمین اسلام وخارج شدن از دین اسلام ونصرانی شدن نمود وبه اصطلاح مرتد شد، وهمو است که پس از ارتدادش وبا ندامت وپشیمانی می گفت: بزرگان به جهت یک سیلی ترک مذهب نموده ونصرانیت را بر می‌گزینند که اگر در برابر آن صبر می‌کردند،ضرری نداشت. ای‌کاش مادر مرا نمی زائید وای‌کاش.. آن‌گاه عمرگفت قبول می کردم. 
زنی از ترس عمر به خود ادرار کرد :
عبد الرزاق عن ابن عیینة عن الأعمش عن إبراهیم قال : طاف عمر بن الخطاب فی صفوف النساء ، فوجد ریحا طیبة من رأس امرأة ، فقال : لو أعلم أیتکن هی لفعلت ولفعلت ، لتطیب إحداکن لزوجها ، فإذا خرجت لبست أطمار (ثوب البالى) ولیدتها (أمة.) قال : فبلغنی أن المرأة لتی کانت تطیبت، بالت فی ثیابها من الفرق (أى الخوف.)
 المصنف لعبد الرزاق، ج 4، ص 373 - 374 ح 8117 . 
عمر در بین صف‌های بانوان عبور می‌کرد، بوی خوشی ازیکی از خانم‌ها به مشامش رسید، گفت: اگر می دانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است با وی چنین وچنان می کردم، شما زنان باید خودتان را برای همسرتان خوشبو کنید و هنگام بیرون آمدن ازمنزل لباسهای کهنه به پوشید. راوی می‌گوید: شنیدم زنی که خودش را خوشبو کرده بود از ترس خودش را نجس کرده بود. 
زنی از ترس عمر سقط جنین کرد: 
استدعى عمر امرأة لیسألها عن أمر - وکانت حاملا - فلشدة هیبته ألقت ما فی بطنها فأجهضت به جنینا میتا ، فاستفتى عمر أکابر الصحابة فی ذلک ، فقالوا : لا شئ علیک إنما أنت مؤدب . فقال له علی (علیه السلام) : إن کانوا راقبوک فقد غشوک ، وإن کان هذا جهد رأیهم فقد أخ
طأوا علیک غرة - یعنی عتق رقبة - فرجع عمر والصحابة إلى قوله. 
سیرة عمر لابن الجوزی: ص 125، (ص117) جامع بیان العلم لابن عبد البرّ: ص 306 ح1537، کنز العمال: 84/15 ح40201، المصنف: 458/9 ح18010،السنن الکبرى للبیهقی: 123/6، والسیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه (300/7) نقلا عن عبدالرزاق، والبیهقی، شرح نهج البلاغة: 174/1 خطبة 3. 
عمر زنی باردار را احضار کرد تا از وی چیزی بپرسد، آن زن از ترس عمر جنینش را سقط کرد! 
از فقیهان وبزرگان دین در باره این موضوع پرسش نمود،گفتند: چیزی بر تو نیست، زیرا تو پرسشگر وآموزگاری. 
علی (علیه السلام) فرمود: اگر این فقیهان موقعیت وجایگاه تو را رعایت کرده‌اند، پس تو را گمراه ساخته اند واگر آنچه فتوا داده اند نتیجه اجتهاد آنان باشد، به خطا رفته اند.پس باید یک بنده آزاد کنی، عمر واصحاب فتوا سخن وفتوای علی (علیه السلام) را پذیرفته ودر برابر آن تسلیم شدند. 
عبد الرزاق عن معمر عن مطر الوراق وغیره عن الحسن قالت : أرسل عمر بن الخطاب إلى امرأة مغیبة کان یدخل علیها ، فأنکر ذلک ، فأرسل إلیها ، فقیل لها : أجیبی عمر ، فقالت:یا ویلها ما لها ولعمر! قال: فبینا هی فی الطریق فزعت،فضربها الطلق،فدخلت دارا فألقت ولدها ، فصاح الصبی صیحتین [ثم مات]، فاستشار عمرأصحاب النبی (صلى الله علیه وسلم) ، فأشار علیه بعضهم أن لیس علیک شئ ، إنما أنت وال ومؤدب قال : وصمت علی ،فأقبل علیه ، فقال : ما تقول؟قال:إن کانوا قالوا برأیهم فقد أخطأ رأیهم ، وإن کانوا قالوا فی هواک فلم ینصحوا لک ، أرى أن دیته علیک ، فإنک أنت أفزعتها وألقت ولدها فی سببک ، قال : فأمر علیا أن یقسم عقله على قریش ، یعنی یأخذ عقله من قریش ، لأنه خطأ. 
المصنف، ج 9، ص 458 - 459 ح 18010، کنز العمال، ج 15، ص 84 ح40201.
عمر زنی را احضار کرد، آن زن پس از شنیدن خبر فریاد زد: وای بر من مرا با عمر چه کار! در بین راه که می آمد ناگهان درد زایمان آن زن را فرا گرفت ،واردخانه ای شد فرزندش را به دنیا آورد ؛ اما آن کودک دو بار فریاد زد ومرد ، عمر با اصحاب پیامبر مشورت کرد،گفتند:برتو چیزی نیست، چون تو والی وآموزگار مردم هستی. علی (علیه السلام( نیز ساکت نشسته بود ، عمر از علی پرسید،فرمود:اگر آن‌چه گفتند رای ونظر آنان باشد به خطا رفته اند واگر از روی ترس باشد رای آنان دوستانه نخواهد بود ، نظر من این است که دیه این کودک بر عهده تو است؛چون تو سبب ترس و وحشت زن و در نتیجه سقط ومرگ بچه اش شده‌ای. 
قال البیهقى: وقیل بعث عمر بن الخطاب (رضی الله عنه) إلى امرأة فی شئ بلغه عنها فأسقطت فاستشار فقال له قائل أنت مؤدب فقال له على إن کان اجتهد فقد أخطأ وان لم یجتهد فقد غش - علیک الدیة. 
السنن الکبرى، ج 6، ص 123. 
بیهقی می گوید: نقل است که به عمرخبردادند : زنی اعمال ناشایستی مرتکب می شود ، دنبال وی فرستاد ، زن تا خبردار شد جنینش را سقط کرد ، عمر مشورت کرد گفتند : بر تو چیزی نیست چون تو قصدت تربیت افراد است ، علی (علیه السلام) فرمود : این حکم اجتهادی و اشتباه است واگر با هدف اجتهاد نیست، خیانت به تو است ، تو باید دیه این بچه را به پردازی. 
واستدعى عمر امرأة لیسألها عن أمر وکانت حاملا ، فلشدة هیبته ألقت ما فی بطنها ، فأجهضت به جنینا میتا ، فاستفتى عمر أکابر الصحابة فی ذلک ، فقالوا : لا شئ علیک ، إنما أنت مؤدب ، فقال له علی (علیه السلام) : إن کانوا راقبوک فقد غشوک ، وإن کان هذا جهد رأیهم فقد أخطئوا علیک غرة - یعنى عتق رقبة - فرجع عمر والصحابة إلى قوله. 
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 174. 
ابن ابی الحدید می نویسد: عمر زنی حامله را که از اخباری در باره اوشنیده بود، احضار کرد تا از وی پرس وجو نماید، آن زن ازترس عمر بچه اش سقط شد،عمر از بزرگان صحابه حکم مساله را پرسید، گفتند: توجرمی مرتکب نشده ای هدف تو تادیب آن زن بوده است. علی (علیه السلام) فرمود: اگر به جهت خوش آیند تو این چنین فتوا داده اند، یقین بدان که تو را گمراه کرده اند، واگر واقعا فتوای علمی آنان است، اشتباه کرده اند.وظیفه تو دیه دادن است وآن آزاد نمودن یک برده است، عمر وصحابه فتوای علی (علیه السلام) را قبول کردند. 
نهی از گریه زمانی که زینب بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند. زنان و اهل و عیال رسول خدا مشغول گریه و عزاداری بودند،در این هنگام عمر در حضور پیامبر خدا شروع کرد به تازیانه زدن آنها که با مخالفت شدید رسول خدا مواجه شد. به این عبارات توجه کنید : 
کتک زدن اهل و عیال رسول الله : 
عن ابن عباس قال : لما ماتت زینب بنت رسول الله (صلى الله علیه (وآله) وسلم) قال رسول الله (صلى الله علیه وسلم):ألحقوها بسلفنا الخیر عثمان بن مظعون فبکت النساء فجعل عمر یضربهن بسوطه فأخذ رسول الله (صلى الله علیه وسلم) یده وقال : مهلا یا عمر دعهن یبکین ، وإیاکن ونعیق الشیطان . إلى أن قال : وقعد رسول الله (صلى الله علیه وسلم) على شفیر القبر و
فاطمة إلى جنبه تبکی فجعل النبی (صلى الله علیه وسلم) یمسح عین فاطمة بثوبه رحمة لها.
مسند أحمد 1 ص 237 ، 335 ، مستدرک الحاکم 3 ،ص 191 وصححه وقال الذهبی فی تلخیص المستدرک : سنده صالح ، مسند أبی داود الطیالسی ص 351 ، الاستیعاب فی ترجمة عثمان بن مظعون ج 2،ص 482 ، مجمع الزوائد 3 ،ص 17 . وأخرج البیهقی فی السنن الکبرى 4، ص 70 .
زمانی که زینب دختر رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفت، رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند خداوند او را به سلف خیر و نیکوی ما (یعنی) عثمان بن مظعون ملحق نمود. وقتی پیامبر خدا این عبارت را فرمودند زنان بر مصیبت وفات زینب گریستند، در این هنگام عمر با تازیانه‌ای که در دستش بود در حضور رسول خدا شروع به زدن زنان کرد که با برخورد تند پیامبر رحمت مواجه شد،حضرت تازیانه را از او گرفتند و فرمودند آرام باش تورا با این زنها چه کار؛بگذار گریه کنند،و ای زنان شما هم از ناله های شیطانی (ناله هایی که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است) بر حذر باشید ... (تا آنجا که ابن عباس می گوید) رسول خدا (صلی الله علیه (و آله) و سلم) کنار قبر زینب نشستند و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در کنار پدر بزرگوارش بر مصیبت خواهرش زینب می گریست و پیامبر رحمت اشک‌های دردانه هستی را با لباس مبارکش پاک می نمود .
عن ابن عباس قال : بکت النساء على رقیة (بنت رسول الله) (رضی الله عنها) فجعل عمر (رضی الله عنه) ینهاهن فقال رسول الله (صلى الله علیه وسلم) : مه یا عمر . قال : ثم قال : إیاکن ونعیق الشیطان فإنه مهما یکن من العین 
والقلب فمن الرحمة ، وما یکون من اللسان والید فمن الشیطان - قال : وجعلت فاطمة (رضی الله عنها) تبکى على شفیر قبر رقیة فجعل رسول الله (صلى الله علیه وسلم) یمسح الدموع على وجهها * بالید . أو : قال : بالثوب . 
(زمانی که رقیه (دختر رسول خدا) از دنیا رفت) زنان و اهل بیت پیامبر بر مصیبت از دست دادن رقیه گریستند. در این هنگام عمر در حضور رسول خدا و با وجود ایشان ، آنها را از گریه کردن نهی کرد،رسول خدا فرمودند: ای عمر آرام باش تو را با این زن ها چه کار؟ سپس فرمودند : ای زنان شما هم از ناله های شیطانی (ناله هایی که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است) بر حذر باشید ؛ زمانی که در مصیبت فردی قلب محزون شود و اشک از چشم جاری شود،منشأ این عمل رحمت و شفقت و مهر و محبت انسان است و عملی که در مصیبت فردی با دست و زبان صورت بگیرد(کنایه از صورت خراشیدن و اعتراض به خداوند و حرفهای کفر آمیز)از شیطان است.ابن عباس در ادامه می گوید : فاطمه زهرا (سلام الله علیها) کنار قبر رقیه نشسته بود و بر مصیبت از دست دادن رقیه می گریست و رسول خدا اشک های یگانه دخترش را از صورت مبارکش پاک می نمود. 
مؤلف می گوید : شاید ابن عباس گفته باشد : رسول خدا اشک‌های فاطمه را با لباس مبارکش پاک می نمود . 
عینی در عمدة القاری می گوید: 
وأخرج النسائی وابن ماجة عن أبی هریرة أنه قال : مات میت فی آل رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فاجتمع النساء یبکین علیه فقام عمر ینهاهن ویطردهن فقال رسول الله (صلى الله علیه وسلم) : دعهن یا عمر فإن العین دامعة ، والقلب مصاب ، والعهد قریب.
عمدة القاری ج 4 ، ص87. 
نسائی وابن ماجة از أبی هریرة نقل کرده اند که گفت : شخصی از آل رسول خدا (صلی الله علیه ( وآله ) و سلم) از دنیا رفت. زنان آل رسول جمع شدند و در مصیبت شخص از دست رفته گریستند. در این هنگام عمر بلند شد و (با وجود رسول خدا) آنها را از گریه کردن منع کرد و شروع به پراکنده نمودن آنها کرد، در این زمان رسول خدا (صلی الله علیه ( وآله ) و سلم) فرمود : ای عمر آنها را رها کن، چشم‌ها گریان است و قلب‌ها مصیبت زده و این شخص نیز تازه از میان اینها رفته است . 
عبدالرزاق صنعانی در المُصَنّف می گوید : 
لما مات خالد بن الولید اجتمع فی بیت میمونة نساء یبکین ، فجاء عمر ومعه ابن عباس ومعه الدرة ، فقال : یا أبا عبد الله ! ادخل على أم المؤمنین فأمرها فلتحتجب ، وأخرجهن علی قال : فجعل یخرجهن علیه وهو یضربهن بالدرة ، فسقط خمار امرأة منهن ، فقالوا : یا أمیر المؤمنین ! خمارها ، فقال:دعوها ولا حرمة لها ، کان معمر یعجب من قوله : لا حرمة لها . 
المصنف ـ عبد الرزاق ـ ج 3 ، ص 557 ، باب الصبر ، والبکاء ، والنیاحة ، حدیث 6681 ؛ کنز العمال ج 15 ، ص 730 ، باب النیاحة، حدیث42905. 
زمانی که خالد بن ولید (در زمان خلافت عمر)از دنیا رفت ،زنان در خانه میمونة همسر رسول خدا جمع شدند و برای او گریستند،در این هنگام عمر تازیانه به دست به همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت: یا ابا عبدالله! بر ام المؤمنین میمونة وارد شو و او را امر کن تا حجاب کند و بگو زنانی که در خانه جمع شده اند پیش من بیایند.ابن عباس می گوید: زنان خارج شدند و عمر آنها را با تازیانه می زد، همین‌طور که عمر زنان را می زد پوشش از روی سر یکی
از زنان افتاد، به عمر گفتند:پوشش (چادرش)از سرش افتاد (رهایش کن)، عمر گفت : شما را با او چه کار؟(بعد از این گریه ها) او احترامی ندارد . 
عبد الرزاق عن إبراهیم بن محمد عن عبد الکریم قال : حدثنی نصر بن عاصم ، أن عمر بن الخطاب سمع نواحة بالمدینة لیلا ، فأتى علیها فدخل ففرق النساء ، فأدرک النائحة فجعل یضربها بالدرة فوقع خمارها ، فقالوا : شعرها یا أمیر المؤمنین ، فقال : أجل فلا حرمة لها.
المصنف ـ عبد الرزاق ـ ج 3 ، ص 557 و 558، باب الصبر ، والبکاء ، والنیاحة ، حدیث 6682 ؛ کنز العمال ج 15 ، ص 730 ، باب النیاحة ، حدیث 42906. 
شبی در مدینه صدای نوحه و گریه و زاری به گوش عمر بن خطاب رسید، به دنبال صدا رفت و داخل خانه ای شد که آن صدا از آنجا بیرون می آمد و شروع به پراکنده نمودن زنان کرد ، همین که به زن نوحه خوان رسید ، شروع کرد به تازیانه زدن او در این هنگام روپوش (چادر) زن نوحه خوان از سرش افتاد. به عمر گفتند روپوش او از سرش افتاد، گفت:آری ولیکن این زن احترامی ندارد . 
جالب است با اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در زمان حیاتش او را از این کارها نهی کرد، باز هم در دوران حکومتش دست از این‌کار برنداشت آن هم نسبت به زن نامحرم!
عمر و کتک زدن خواهر ابوبکر: 
وأول من ضرب عمربالدرة أم فروة بنت أبی قحافة ، مات أبو بکر فناح النساء علیه ، وفیهن أخته أم فروة ، فنهاهن عمر مرارا ، وهن یعاودن ،فأخرج أم فروة من بینهن ، وعلاها بالدرة فهربن وتفرقن.کان یقال:درة عمر أهیب من سیف الحجاج. وفی الصحیح أن نسوة کن عند رسول الله (صلى الله علیه وآله) قد کثر لغطهن ، فجاء عمر فهربن هیبة له ، فقال لهن : یا عدیات أنفسهن ! أتهبننی ولا تهبن رسول الله!قلن:نعم ، أنت أغلظ وأفظ. 
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 181.
پس از مرگ ابوبکر زن‌ها بر مرگ او گریه می کردند، عمر چندین مرتبه آنان را نهی کرد .ولی گوش نمی دادند تا آنکه ام فروه دختر ابوقحافه خواهر ابو بکر را از بین زنان بیرون آورد وبا تازیانه‌اش اورا کتک زد که بقیه زنان فرار کرده ومتفرق شدند، واو اولین کسی که بود که عمر اورا با تازیانه زد .گفته می شود تازیانه عمر از شمشیر حجاج وحشتناک‌تر بود ، ودر خبر صحیح است که زنان در خدمت پیامبر خدا صدایشان بسیار بلند وهمهمه می کردند تا عمر وارد می شد از ترس عمر فرار می کردند. به آنان می گفت: ای کسانی که به جان خودتان رحم نمی کنید آیا ازمن می ترسید و از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) واهمه ندارید؟ گفتند: آری چون تو خشن وبی رحم هستی. 
حال سؤال ما این است : این فرد که تا به این حد با گریه مخالف است که در حضور پیامبر با تازیانه زنان را از گریه منع می کند و علی رغم فرمایشات پیامبر مبنی بر جواز گریه بازهم در زمان حکومتش همان‌طور که ذکر شد زن نامحرمی را چنان با تازیانه می زند که روپوش از سرش می افتد، و به عبارت دیگر چنان خفقانی در زمان حکومتش بر جامعه حاکم نموده است که حتی زنان گریه کننده در خانه همسر پیامبر امنیت ندارند ، چگونه ممکن است این جو خفقان به سرعت و بلا فاصله پس از مرگ او از بین برود و فردی گریه کنان این مطالب را درباره او بعد از مرگش بگوید؟ آیا اینها برای تبلیغات نبود؟ آیا این کارها از قبل برنامه ریزی نشده بود؟ 
مواضع امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) در مقابل عمر: با توجه به موضع حضرت امیر (ع) نسبت به عمر صدور چنین سخنی از آن حضرت ممکن نیست. به برخی از موضع‌گیری های تند حضرت امیر (علیه السلام) نسبت به عمر اشاره می شود:  
حضرت از هم‌نشینی با عمر کراهت داشت. 
... فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ أَنْ ائْتِنَا وَلَا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَکَ کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ... 
صحیح البخاری کتاب المغازی باب غزوة الخیبر ،ج 5 ، ص 83 ، حدیث 3913 ، طبع : دارالفکر ـ بیروت... .  
  حضرت امیر (علیه السلام) به دنبال ابوبکر فرستاد وبه خاطر اینکه از هم‌نشینی با عمر کراهت داشت،فرمود به او بگوئید تنها بیاید و کسی را با خودش نیاورد .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۸/۰۹
  • ۷۶۹ نمایش
  • سید عباس سیدی

-نبوی-بوده-است

آیا-اخلاق-عمر-بن-خطاب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی