ترس عایشه از عمر
[504] حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطِیعِیُّ، قثنا مُوسَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَبُو عِیسَى الْمَسْرُوقِیُّ، قثنا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ: لا أَزَالُ هَائِبَةً لِعُمَرَ بَعْدَ مَا رَأَیْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وسلم) صَنَعْتُ حَرِیرَةً وَعِنْدِی سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ جَالِسَةٌ، فَقُلْتُ لَهَا: کُلِی، فَقَالَتْ: لا أَشْتَهِی وَلا آکُلُ، فَقُلْتُ: لَتَأْکُلِنَّ أَوْ لأَلْطَخَنَّ وَجْهَکِ، فَلَطَخْتُ وَجْهَهَا، فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وسلم) وَهُوَ بَیْنِی وَبَیْنَهَا، فَأَخَذْتُ مِنْهَا فَلَطَخْتُ وَجْهِی، وَرَسُولُ اللَّهِ یَضْحَکُ، إِذْ سَمِعْنَا صَوْتًا جَاءَنَا یُنَادِی: یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: ” قَوْمًا فَاغْسِلا وُجُوهَکُمَا، فَإِنَّ عُمَرَ دَاخِلٌ “، فَقَالَ عُمَرُ: السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ، أَأَدْخُلُ؟ فَقَالَ: ” ادْخُلِ ادْخُلْ “.
عایشه مىگوید: همواره از عمر بن خطاب مىترسیدم بعد از اینکه ترس رسول خدا (صلى الله علیه وسلم) را از او دیدم. حریره درست کردم و نزد من سوده بنت زمعه (همسر دیگر رسول خدا) نشسته بود به او گفتم: از آن بخور. او گفت: اشتها ندارم و نمىخورم . به او گفتم: از این غذا تناول کن یا آن را به صورتت مىمالم. پس غذا را به صورت او مالیدم. پیامبر در حالىکه میان من و او نشسته بود خندید و از این غذ گرفتم به صورت خودم هم مالیدم و رسول خدا همچنان مىخندید. در این هنگام صداى شنیدیم که مىگفت: اى عبد الله بن عمر! رسول خدا فرمود:پا شوید صورتهایتان را بشویید؛ چرا که عمر وارد مىشود. عمر گفت: سلام بر تو اى رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد. سلام برشما آیا وارد شوم؟ رسول خدا فرمود: وارد شو.
فضائل الصحابة، ج1، ص349، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
همان طور که در روایت می بینید عایشه میگوید از عمر میترسیدم و دلیل ترس خود را هم ترس رسول خدا می دانست.
حالا سوال اینجاست اصلا عایشه چرا از عمر می ترسید؟ ایا یه حاکم عادل و رئوف اسلامی باید مردم از او خوف و ترس و حراس داشته باشند؟
اما این نادان می گوید پیامبر را ترسی فرا نگرفته و اصلا مربوط به ترس نیست. اگر مربوط به ترس نیست پس این جمله عایشه چیست؟ هَائِبَةً لِعُمَرَ
ببینیم لغویون لغت مذکور را چه معنا کرده اند:
هائِب ( اسم):
اسم فاعل من هابَ / هابَ من.
رَجُلٌ هَائِبٌ : حذِرٌ ، خَائِفٌ.
وَجَدَهُ فِی جَلْسَتِهِ هَائِبَالْمَنْظَرِ : مُوَقَّراً ، مُعَظَّماً.
هائب ( اسم ):
هائب : فاعل من هابَ.
هائِب : [ هیب ]: آنکه از مردم مى ترسد .هائِب.
لغویون می گویند هائب یعنی خوف و ترس و بر حذر بودن، او می گوید ربطی به ترس ندارد!