عمربن الخطاب از منظر عبدالرزاق صنعانی(استاد بخاری)
بزرگان از علمای اهل سنت، نظرشان بر این بوده که جناب عمربن الخطاب، مودب نبوده و به هنگام بردن نام پیغمبر اکرم(ص) و سیده النساءالعالمین حضرت زهرا(س) تعبیرات غیرمودبانه ایی را به کار می برده است و به این خاطر بزرگان از محدثین اهل سنت، از عمر ناراحت شده و او را انوک ـــ احمق ـــ خوانده اند
ذهبی از استوانه های علمی اهل سنت در سیر اعلام النبلاء ،ج9 ،ص 573 ـــ موسسه الرساله ـــ از عبدالرزاق صنعانی صاحب المصنف چنین نقل می کند:
زید بن مبارک می گوید: نزد عبدالرزاق بودیم که حدیث مالک بن اوس خوانده شد تا به اینجا رسید که:عمر به عباس و علی(ع) خطاب کرده و گفت:اما تو ای عباس،آمده ایی که میراث پسر برادرت(یعنی نبی مکرم(ص) را مطالبه کنی و اما علی(ع) آمده، میراث همسرش را مطالبه کند.عبدالرزاق گفت:نگاه کنید این احمق ـــ یعنی عمربن الخطاب ـــ چگونه بی ادبانه تعبیر می کند و نمی گوید: رسول الله (صلی الله علیه و (آله) سلم)
اسکن:
عبدالرزاق نزد علمای اهل سنت:
و یا در منهاجش میگوید :
أئمة أهل التفسیر الذین ینقلونها بالأسانید المعروفة کتفسیر ابن جریج وسعید بن أبی عروبة وعبد الرزاق وعبد بن حمید و أحمد وإسحاق وتفسیر بقی بن مخلد وابن جریر الطبری ومحمد بن أسلم الطوسی وابن أبی حاتم وأبی بکر بن المنذر وغیرهم من العلماء الأکابر الذین لهم فی الإسلام لسان صدق و تفاسیرهم متضمنة للمنقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر .
پیشوایان از مفسران که تفسیرشان را با سندهای شناخته شده نوشته اند مانند: ابن جریح، سعید بن ابی عروه، عبد الرزاق ، عبد بن حمید ، احمد ، اسحاق ، بقی بن مخلد ، ابن جریر طبری ، محمد بن اسلم طوسی ، ابن ابی حاتم و ابوبکر بن منذر وغیر آنان از دانشمندان و بزرگانی که زبان راستگوی اسلام بودند و محتوای تفاسیرشان مورد اعتماد است.
منهاج السنة النبویة ، ج 7 ،ص 179 ، اسم المولف : أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم إبن تیمیة الحرانی الوفاه : 728 ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .
بنابراین ، عبد الرزاق که به گفته ابن تیمیه ، زبان راستگوی اسلام است !
عبد الرزاق صنعانی-استاد بخاری- که ذهبی در مورد او میگوید:
لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما ترکنا حدیثه.
اگر عبد الرزاق از اسلام مرتد هم بشود، ما به روایاتش عمل میکنیم!
تاریخ الإسلام للذهبی، ج15، ص262 ـ سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج16، ص170 و الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 5، ص 1948.