سب و لعن صحابه در کتب اهل سنت
اقوال علمای اهل سنت:
ذهبی میگوید :من الکبائر، سبّ أحد من الصحابة
یکی از گناهان گبیره دشنام به صحابه
است.کتاب الکبائر للذهبی، ص233. ذهبی در ادامه سخن فوق میگوید: «فمن طعن فیهم أو
سبّهم، فقد خرج من الدین ومرق من ملّة المسلمین.»
کتاب الکبائر للذهبی، ص233.
هرکس که به صحابه طعنه زده یا به آنان
دشنام دهد ، از دین بیرون رفته و از امت اسلام خارج شده است.
به بدن ساب صحابی دست نزنید !
قال محمد بن یوسف الفریابی: وسئل عمن شتم
أبا بکر؟ قال: کافر. قیل: فیُصلّى علیه؟ قال: لا.وسأله کیف یصنع به وهو یقول لا
اله الا الله؟ قال: لا تمسّوه بأیدیکم ادفعوه بالخشب حتى تواروه فی حفرته. الصارم
المسلول على شاتم الرسول، ج 3 ،ص 1061 ،دار ابن حزم...
محمد بن یوسف فریابی نیز وقتی از او در
مورد کسی که به ابابکر دشنام دهد ، سوال شد، در پاسخ گفت: او کافر است ؛ از او
پرسیدند آیا میتوان بر او نماز خواند ؟ پاسخ داد : خیر ؛ پرسیدند که با مرده او
چه کار کنند ؟ او «لا اله الا الله» گفته است )ادعای اسلام داشته است) ؛ پاسخ داد
: او را با دست خویش لمس نکنید ؛ او را با چوب هل داده درون قبرش بیاندازید !
نقل روایت از ساب صحابه حرام است :سمعت
یحیى (بن معین) یقول ... وکل من یشتم عثمان أو طلحة أو أحداً من أصحاب النبی (صلى
الله علیه وسلم) دجال لا یکتب عنه وعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین.
تاریخ ابن معین (روایة الدوری) ،ج 3 ،ص
546 ،ش 2670.
یحیی بن معین گفته است که ... هرکس به
عثمان یا طلحه یا یکی از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله) دشنام دهد ،
دجال(دروغگو) است و نباید از او روایت نوشت و لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر
او باد.کسی که صحابه را مستحق دشنام بداند ، باید سوزانده شود!
سیوطی میگوید :بل اذا ظن أنهم یستحقون
السب ، اعتقدنا أنه یستحق الحرق ویادة !القام الحجر لمن زکى ساب ابی بکر وعمر، ص
66، تحقیق مرزوق علی.
ابراهیم اگر گمان داشته باشد که صحابه
،مستحق دشنام هستند ، ما نیز اعتقاد داریم که او باید سوزانده شود ، و حتی بیش از
سوزاندن !
فمن طعن فیهم فهو ملحد منابذ للإسلام دواؤه
السیف إن لم یتب.
أصول السرخسی، ج 2 ،ص 134 ،دار المعرفة ،
بیروت.
هرکس به یکی از صحابه اشکال بگیرد ، کافر
است و از اسلام بیرون رفته است و چاره اوشمشیر است ، اگر توبه نکند !
تا اینجا ثابت
شد که جایگاه کسی که صحابه را سب و لعن کند درنزد اهل سنت چه است.حال با هم به این
روایات دیگر اهل سنت نگاه کنیم و ببینیم که چه کسانی صحابه را سب و لعن کردهاند.چه
کسی سعدبن عباده صحابی رالعن کرد و او را منافق صدا زد؟
در صحیح بخاری آمده است که عمر وی را
نفرین کرد :
فقال قَائِلٌ منهم قَتَلْتُمْ سَعْدَ بن
عُبَادَةَ فقلت قَتَلَ الله سَعْدَ بن عُبَادَةَ.
صحیح البخاری، ج 6 ،ص 2506 ،ش 6442،باب
رجم الحبلی.
کسی گفت : سعد بن عباده را کشتید ؛گفتم :
خداوند او را بکشد .طبری نیز عبارت را به این صورت زیر نقل میکند :وقال قائل حین
أوطىء سعد، قتلتم سعداً،فقال عمر: قتله اللّه إنّه منافق.
تاریخ الطبرى، ج 2، ص 460.
هنگامی که سعد ، لگدمال میشد ، کسی گفت :
او را کشتید ؛ عمر گفت : خدا او را بکشد ، او منافق است!
شبیه این عبارت در آدرس های ذیل آمده است :
النصائح الکافیة لمحمد بن عقیل، ص 173 ؛
شرح نهج البلاغة ،ج20، ص 21 ؛ العقد الفرید ،ج 3 ،ص 62.
گروهی از صحابه که در ماجرای افک به عایشه
فحش دادند!
عن عَائِشَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى
الله علیه وسلم) خَطَبَ الناس فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى علیه وقال ما تُشِیرُونَ
عَلَیَّ فی قَوْمٍ یَسُبُّونَ أَهْلِی ما عَلِمْتُ علیهم من سُوءٍ قَطُّ ...
صحیح البخاری، ج 6 ،ص 2683 ،ش6936
عائشه از رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
روایت میکند که برای مردم سخنرانی نمودند ؛ پس ستایش و ثنای خداوند کرده وفرمودند
: در مورد گروهی که خانواده من (عائشه در قضیه افک) را دشنام میدهند و من در
گذشته از ایشان هیچ بدی ندیدهام ، چه نظری را به من پیشنهاد میکنید؟...
ناسزای حکیم بن جبلة صحابی به عائشه:
فغاداهم حکیم بن جبلة وهو یسب وبیده الرمح
فقال له رجل من عبد القیس من هذا الذی تسبه قال عائشة قال: یا بن الخبیثة أ لأم
المؤمنین تقول هذا ؟
الکامل فی التاریخ، ج3 ،ص107.
پس حکیم بن جبله در حالیکه دشنام میداد
و نیزهای در دست داشت ، به آنان حمله کرد ؛ شخصی از عبدالقیس به او گفت : چه کسی
را دشنام میدهی ؟پاسخ داد : عایشه را .گفت : ای فرزندزن ناپاک ؛ آیا به امالمومنین
چنین میگویی ؟
...
ابن اثیر در مورد اومیگوید :قال ابن
الأثیر: أدرک النبی (صلى الله علیه وسلم) ... وکان رجلا صالحا له دین مطاعا فی
قومه وهو الذی بعثه عثمان على السند... .
أسد الغابة لابن الأثیر، ج 2 ،ص40.
او رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را درک
کرده است ... شخص صالح ، دیندار و از روسای قوم خویش بود و او بود که عثمان او را
والی بر سند کرد .عایشه،عثمان را نعثل صدا میزند و میگوید:نعثل را بکشید!
ومنه حدیث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله
نعثلا تعنی عثمان وهذا کان منها لما غاضبته وذهبت إلى مکة
النهایة فی غریب الأثر ابن اثیر، ج 5 ،ص
79 ؛ لسان العرب، ج 11،ص 670 ؛ تاج العروس، ج 31 ،ص 14 و المحصول رازی ،ج 4 ،ص 492
و السیرة الحلبیة، ج 3 ،ص 356.
واز همین موارد است کلام عایشه که می گفت:
نعثل را بکشید خدا او را بکشد ومقصودش عثمان بود ؛ و این زمانی بود که از دست
عثمان خشمگین بود و به مکه رفته بود.علی بن ابیطالب(ع) عثمان را نعثل صدازد!
حدثنا موسى بن إسماعیل قال حدثنا یوسف بن الماجشون قال حدثنی أبی أن أم حبیبة زوج
النبی (ورضی عنها) حین حصرعثمان(رضی الله عنه) حملت حتى وضعت بین یدی علی (رضی
الله عنه) فی خدرها وهو على المنبر فقالت أجر لی من فی الدار قال نعم إلا نعثلا
وشقیا قالت فوالله ما حاجتی إلا
عثمان وسعید بن العاص قال ما إلیهما سبیل ...
أخبار المدینة ،ج 2 ،ص 219 ،ش 2019.
ماجشون روایت کرده است که ام حبیبه همسر
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) هنگامی که عثمان در محاصره بود در میان حجابش به
نزد علی (علیهالسلام)آمده در حالیکه ایشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که
در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ایشان فرمودند : غیر از نعثل (پیرمرد
یهودی و کنایه از عثمان)و شقی (کنایه از سعید بن العاص)ام حبیبه گفت : مقصود اصلی
من همان دو است ؛
ایشان گفتند : آن دو را نمیتوانی آزاد
کنی ...خالد بن ولید ،دشمن خدا است!
قدم خالد على أبی بکر فقال له عمر یا عدو
الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته لأرجمنّک.
اسد الغابة، ج 4 ،ص 296؛ تاریخ الاسلام
ذهبی، ج 3، ص36.
خالد (پس از بازگشت از تقل مالک بن نویره)
نزد ابوبکر آمد پس عمر به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را کشتی و باهمسرش
همبستر شدی تو را سنگسار خواهم کرد.
ابوهریره دشمن خدا و قرآن:
عمر به ابو هریره گفت :یا عدوّ الله وعدوّ
کتابه،أسرقت مال الله؟!
الکامل، لابن الأثیر ،حوادث سال 23 و
الطبقات الکبرى ، ابن سعد ، ج4 ، ص335 و... .
ای دشمن خدا و دشمن کتاب خدا ! مال خدا را
سرقت میکنی؟خطاب به ابوهریره : مادرت تورا برای خرچرانی تغوط کرده!!!ابن عبدربه
در عقد الفرید مینویسد :قال: ذلک لو أخذتها من حلال وأدیتها طائعاً. أجئت من أقصى
حجر البحرین یجبی الناس لک لا لله ولاللمسلمین! ما رجعت بک أمیمة إلا لرعیة الحمر.
وأمیمة أم أبی هریرة.
عقد الفرید ، ج1 ، ص13 ، باب ما یؤخذ
السلطان من الحزم.
عمر گفت : این مال در صورتی برای تو بود
که آن را از راه حلال به دست آورده بودی و کار خود را به صورت اختیاری ( و نه
ازطرف من ) انجام میدادی ؛ آیا تو از دورترین نقاط بحرین ( دوس ) به اینجا آمدهای
؟(مسلمان شدهای و ولایت به دست گرفته ای ) تا مردم برای تو پول جمع کنند ؟ نه خدا
راضی است و نه خلق خدا .مادرت امیمه تو را تغوط نکرد مگر برای چراندن خرها!!!
عمر یکی از صحابه را منافق می داند! مسلم
در صحیحش چنین روایت میکند :حدثنا محمد بن رُمْحِ بن الْمُهَاجِرِ أخبرنا
اللَّیْثُ عن یحیى بن سَعِیدٍ عن أبی الزُّبَیْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ قال
أتى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وسلم) بِالْجِعْرَانَةِ مُنْصَرَفَهُ
من حُنَیْنٍ وفی ثَوْبِ بِلَالٍ فِضَّةٌ وَرَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وسلم)
یَقْبِضُ منها یُعْطِی الناس فقال یا محمد اعْدِلْ قال وَیْلَکَ وَمَنْ یَعْدِلُ
إذا لم أَکُنْ أَعْدِلُ لقد خِبْتَ وَخَسِرْتَ إن لم أَکُنْ أَعْدِلُ فقال عُمَرُ
بن الْخَطَّابِ (رضی الله عنه) دَعْنِی یا رَسُولَ اللَّهِ فَأَقْتُلَ هذا
الْمُنَافِقَ فقال مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ یَتَحَدَّثَ الناس أَنِّی أَقْتُلُ
أَصْحَابِی ...
صحیح مسلم ،ج 2 ،ص 740 ، ش 1063 ، باب ذکر
الخوارج وصفاتهم دارإحیاء التراث العربی ، بیروت.
از جابر بن عبد الله روایت شده است که در
جعرانه در راه بازگشت از حنین شخصی به نزد رسول خدا )صلى الله علیه وآله) آمده در حالیکه بلال
در لباسش نقره گذاشته و رسول خدا از آن برداشته به مردم میداد ، پس گفت : ای محمد
عدالت پیشه کن !حضرت فرمودند : وای برتو ، اگر من عدالت پیشه نکنم ، چه کسی عدالت
پیشه میکند ؟! اگر من عدالت نمیورزیدم تو نومید شده و زیان میکردی !عمر گفت :
ای رسول خدا ، به من اجازه دهید که گردن این منافق را بزنم ؛ حضرت فرمودند : خیر
؛ نمیخواهم که مردم بگویندکه من اصحاب خود را میکشم !
عایشه و حفصه و دشنام به عثمان!
ثم أقیمت الصلاة فتقدم عثمان فصلى فلما
کبر قامت امرأة من حجرتها فقالت أیها الناس اسمعوا قال ثم تکلمت فذکرت رسول الله
(صلى الله علیه وسلم) وما بعثه الله به ثم قالت ترکتم أمر الله وخالفتم رسوله أو
نحو هذا ثم صمتت فتکلمت أخرى مثل ذلک فإذا هی عائشة وحفصة قال فلما سلم عثمان أقبل
على الناس فقال إن هاتان الفتانتان فتنتا الناس فی صلاتهم وإلا تنتهیان أو
لاسبنکما ما حل لی السباب ...
الجامع معمر بن راشد، ج 11 ،ص 355 ؛مصنف
عبد الرزاق ،ج 11، ص356.
نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبیرگفت
؛ در این هنگام زنی از حجره خویش ایستاده و گفت : ای مردم بشنوید و سپس در مورد
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا (صلى الله علیه
وآله)را ترک کردید و با وی مخالفت کردید و... سپس سکوت کرد ؛ سپس دیگری ایستاده و
همین سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عایشه و حفصه بودند ؛ وقتی که عثمان سلام نماز را
داد گفت : این دو زن فتنهگر مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از این کار
دست برندارند هر دشنامی که به ذهنم برسد به ایشان خواهم داد!
سکوت عایشه در برابر
دشنام به امیرمومنان علی(علیهالسلام:(
عن عَطَاءِ بن یَسَارٍ قال جاء رَجُلٌ
فَوَقَعَ فی علی وفی عَمَّارٍ (رضی الله عنهما) عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علی
فَلَسْتُ قَائِلَةً لک فیه شَیْئاً واما عَمَّارٌ فإنی سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلى
الله علیه وسلم) یقول لاَ یُخَیَّرُ بین أَمْرَیْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا.
مسند أحمد بن حنبل،ج 6 ،ص 113 ،ش 24864.
از عطاء بن یسار روایت شده است که شخصی
آمد و در نزد عایشه به علی (علیهالسلام) و عمار دشنام داد ؛ پس عایشه گفت : اما
در مورد علی چیزی به تو نمیگویم ؛ اما در مورد عمار از رسول خدا(صلى الله علیه
وآله) شنیدم که میفرمود : وی اگر در بین دو کار مخیّر شود بهترین آنها را انتخاب
می کند.
عایشه وصفیه،و فحش دادن به همدیگر.
أخبرنامحمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد
الله بن جعفر عن بن أبی عون قال قالت عائشة کنت أستب أنا وصفیة فسببت أباها فسبت
أبی وسمعه رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فقال یاصفیة تسبین أبا بکر یا صفیة
تسبین أبابکر.
الطبقات الکبرى، ج 8 ،ص 80، دار صادر ،
بیروت.
عایشه گفته است که من و صفیه به یکدیگر
دشنام میدادیم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نیز به پدر من دشنام داد ! رسول
خدا (صلى الله علیه وآله) سخن او را شنیده و فرمودند : ای صفیه ! به ابوبکر دشنام
میدهی؟!عماریاسر،عثمان را نعثل صدا میزد!
(قال ابوالغادیة :) إنا کنا نعد عمار بن
یاسر فینا حنانا فبینا أنا فی مسجد قباء إذ هو یقول ألا إن نعثلا هذالعثمان فألتفت فلو أجد علیه أعوانا لوطئته
حتى أقتله.
الطبقات الکبرى ،ج 3 ،ص 260 ؛ المعارف ابن
قتیبة ،ج 1 ،ص 257 ؛أنساب الأشراف ،ج 1 ،ص 75 و ص 238 ؛ المحن ج 1 ،ص 116 ؛ تاریخ
مدینة دمشق، ج 39 ،ص 429.
(
ابوالغادیة قاتل عمار و یکی از صحابه میگوید):
ما عمار بن یاسر را بندهای صالح میدانستیم ؛ تا زمانی که روزی در مسجدقباء بودم
که عمار میگفت : آگاه باشید که نعثل - ومقصودش از نعثل عثمان بود – پس نگاه کردم
که اگر کمک کاری یافتم آنقدر او را لگدکوب کنیم تا بمیرد!
دشنام عبد الله بن أبی حدرد(اسلمی) و یکی
از انصار به یکدیگر
عَنْ عَبْدُ اللهِ بْنُ أبی حَدْرَدٍ
(رَضِیَ اللهُ عَنْهُ
(
(صلى الله علیه وآله) أَنَّهُ سَابَّ
رَجُلاً مِنْ الأَنْصَار ، فَقَالَ للأنْصَارِیِّ : یَا یهودِیُّ ، فَقَالَ لَهُ
الأنْصَاریِّ : یَا أعْرَابِیُّ ،فَأَتى الأنْصَاریِّ رَسُولَ اللهِ (صلى الله
علیه وسلم) ، فَحَدَّثَهُ بِالَّذِی قَالَ الأَسْلمِیِّ ، فَقَالَ لَهُ رَسُولَ
اللهِ (صلى الله علیه وسلم) : أَرَاکَ قُلْت لَهُ الأُخْرى ، قَالَ لَهُ : یَا
أَعْرَابِی ، فَقَالَ رَسُولَ اللهِ (صلى الله علیه وسلم) : فلَیْسَ بِأَعْرَابیٍّ
، وَلَسْتَ بَیَهُودِیٍّ
جامع الأحادیث سیوطی، ج 20 ،ص 266 ،ش 16631
؛ تاریخ مدینة دمشق،ج 27 ،ص 343 ؛ کنز العمال ،ج 5 ،ص 225 ،ش 13987.
از عبد الله بن أبی حدرد (از صحابه) روایت
شده است که وی با یکی از انصار به هم دشنام دادند ؛ وی به انصاری گفت : ای یهودی ؛
و انصاری به اوگفت : ای بیابان نشین ؛ پس انصاری به نزد رسول خدا (صلى الله علیه
وآله) و آنچه اسلمی به وی گفته بود به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) منتقل کرد ؛
پس رسول خدا)صلى الله علیه وآله) به او فرمودند : به من خبر بده آیا تو نیز به او
چیز دیگری گفتهای ؟
گفت : آری ؛ بیابان نشین .پس رسول خدا
(صلى الله علیه وآله)فرمودند : نه او بیابان نشین است و نه تو یهودی .
دشنام ابن عباس ، به عمرو بن العاص:
فقال عمرو بن العاص ... فقال ابن عباس :
کذبت ، والله ، أنت ، ولیس کما ذکرت ... وأنت الوغد اللئیم ، والنکد الذمیم ،
والوضیع الذمیم !
المحاسن والأضداد، ج 1 ،ص 101.
عمروعاص گفت ... ؛ ابن عباس گفت : قسم به
خدا دروغ گفتی ؛ آنچنان که تو گفتی نیست ... تو شخص حقیر و پست وملامت شده و بیمقدار
و ملامت شدهای !
دشنام یکی از صحابه به ابوبکر:
عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ
أَبَا بَکْرٍ والنبی (صلى الله علیه وسلم) جَالِسٌ فَجَعَلَ النبی (صلى الله علیه
وسلم) یَعْجَبُ وَیَتَبَسَّمُ ...
از ابوهریره روایت شده است که در حالیکه
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نشسته بودند ، شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ پس رسول
خدا (صلى الله علیه وآله) با خشنودی نگاه می کردند ...
هیثمی در مورد این روایت می گوید:
رواه أحمد والطبرانی فی الأوسط بنحوه
ورجال أحمد،رجال الصحیح،مجمع الزوائد، ج 8 ،ص 190.
این روایت را احمد بن حنبل و طبرانی در
المعجم الأوسط نقل کرده اند و راویان روایت احمد بن حنبل راویان صحیحین هستند.علی
(ع)،معاویه را لعنت میکرد.
علی (علیهالسلام)وکان علی إذا صلى الغداة
یقنت فیقول: اللهم العن معاویة وعمراً وأبا الأعور وحبیباً وعبد الرحمن بن خالد
والضحاک بن قیس والولید!
الکامل فی التاریخ، ج2،ص81 ،باب ذکر
اجتماع الحکمین؛نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 20 ،ص96؛
تاریخ ابن خلدون، ج 2 ،ص 637 ،باب أمر
الحکمین.
علی (علیهالسلام) وقتی نماز صبح را میخواند
قنوت میگرفت و در نماز میگفت : خداوندا ، معاویه و عمرو بن العاص و حبیب و عبد
الرحمن بن خالدو ضحاک بن قیس را لعنت کن.
امام حسن (علیهالسلام)و معاویه وخطب
معاویة بالکوفة ... فذکر علیا (علیه السلام) فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسین
لیرد علیه فأخذه الحسن بیده فأجلسه ثم قام ... فلعن الله أخملنا ذکراً ، و ألامنا
حسباً ، وشرنا قدیماً وحدیثاً ، وأقدمنا کفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد
:امین.
جمهرة خطب العرب، ج 2 ،ص 14 ،باب ردالحسن
بن على على معاویة حین نال منه ومن أبیه
مقاتل الطالبیین، ج 1 ،ص 19؛شرح نهج
البلاغة ،ج 16 ،ص 27.
معاویه وقتی به کوفه آمد ... در مورد علی
سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن دشنام داد ؛ پس حسین ایستاد تا به وی
جواب گوید ؛ اما حسن دست وی را گرفته و او را نشاند ؛ پس ایستاده وگفت : ... پس
خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست تری دارد و آنکه بدی وی ازقدیم تا حال
باقی است و آنکه پیش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند .پس همه مردم مسجد
گفتند : آمین
- ۹۶/۱۰/۱۶
- ۸۳۰ نمایش